معنی کشوری درخاورمیانه
حل جدول
اردن
کشوری
مقابل لشکری
کشوری آفریقایی
زیمبابوه، سودان
رواندا، لسوتو
سیشل
کشوری جزیرهای
باربادوس
کشوری آسیایی
قزاقستان
ترکمنستان
کشوری آمریکایی
دومینیکن
لغت نامه دهخدا
کشوری. [ک ِش ْ وَ] (ص نسبی) منسوب به کشورکه از قراء صنعای یمن می باشد. (از انساب سمعانی).
کشوری. [ک ِش ْ وَ] (ص نسبی، اِ) آنکه یا آنچه به کشور نسبت دارد. هرچیز که به کشور منسوب باشد. || مردمی که در مملکتی زیست می کنند و جزء قشون و سپاهیان نیستند. آنکه به سپاهی گری زیست نکند. مقابل لشکری. (یادداشت مؤلف).
فارسی به عربی
مدنی، هاله
فرهنگ فارسی هوشیار
مردمی که در مملکتی زیست میکنند و جز قشون و سپاهیان نیستند، مقابل لشکری
فارسی به آلمانی
Angeben, Staat (m), Verfassung (f), Vorbringen, Zustand (m)
واژه پیشنهادی
از تقسیمات کشوری «بلوک»
معادل ابجد
1653